آش، بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره و ادبیات شفاهیِ مردم ایران به شمار میرود. این غذای سنتی، با پرداختن به مضامین گوناگون، نقشی محوری در زبان و گفتار روزانۀ ایرانیان ایفا کرده است.
کنایهها و مَثَلها؛ آش در قلب زبان آش در زبان و ادبیات فارسی، منبع الهامبخشِ بسیاری از کنایهها و مثلهای رایج است. برخی از این مثلها و کنایهها و مضامین آنها شامل موارد زیر هستند: 1. کنایه از دخالتهای بیجا: «هرجا آش است، کچلهفراش است.» و «نخودِ هر آشی بودن.» 2. برای کسی که با هزینۀ کم، توقع زیاد دارد: «از صنار آش، طاقۀ شال ترمه درنمیآید.» و «هرچه پول بدهی، آش میخوری.» 3. ناسپاسی و بیحرمتی: «آشخوردن و کاسهشکستن.» 4. دربارۀ چیزهای کماهمیت: «آش دهنسوزی نبودن.» 5. اشتباهی متهمشدن: «آش نخورده و دهن سوخته.» 6. برای چیزهای نااصیل یا حقیر: «آش کشکی!» 7. زندگیِ روبهراه و تأمین معاش: «آش او در کاسهاش هست.» 8. بیان شگفتیها و کارهای ناشدنی: «آش رشته، گوشت دیده» و «گوشت در شلهزرد دیده.» 9. آشفتگی و تجمع درهم و ناهمگون: «آش همهآجیل»، «آش شلهقلمکار»، «آش درهمجوش»، «آش قجرها» و «آش سرخهحصار» 10. خوراک زهرآلود و مسموم: «آش قجری» (مشابهِ اصطلاح قهوۀ قجری) آش؛ بازتاب فرهنگی این مَثَلها و کنایهها هم بیانگرِ نقشِ «آش» در زندگیِ روزانه و فرهنگ ایرانیان است، هم نشاندهندۀ تنوع و غنای زبان فارسی و فرهنگ شفاهی ایران است. آش در اینجا فراتر از یک خوراک، نمادی از زندگی، ارزشها، باورها و حتی تجربههای مشترک مردم است. بیشک، آش بهعنوان عنصری فرهنگی، همچنان در حال رشد و تحول است و جایگاه خود را در ادبیات و گفتمان روزانۀ مردم حفظ میکند.